مذاکره ی امام حسین علیه السلام با عمر سعد

بسیاری از مردم علی الخصوص جوانان حقیقت جو وحق طلب این پرسش را مطرح می کنند که آیا امام حسین با عمر سعملاقات و مذاکره ای داشتند یا خیر؟

در پاسخ به این پرسش ابتدا به نقل تاریخ مورخان می پردازیم:چون عمر سعد با لشکر عظیمی به کربلا آمد ودر برابر لشکرمحدود امام ایستادفرستاده ی عمر سعد نزد امام آمد.سلام کرد و نامه ی ابن سعد را به امام تقدیم نمود و گفت: چرا به دیار ما آمده ای ؟خوارزمی روایت کرده است : امام در پاسخ به فرستاده عمر سعد فرمود: «از طرف من به امیرت بگو ،من خود به این دیار نیامده ام مردم شما مرا دعوت کرده اند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنان باز دارندو یاریم نمایند  پس اگر ناخشنودند از راهی که آمده ام باز می گردم.وقتی عمر سعد بازگشت و از جریان امر باخبر ساخت ابن سعد گفت:«امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین علیه السلام برهاند».

آنگاه این خواسته ی امام را به اطلاع ابن زیاد رساند ولی او در پاسخ نوشت:«حسین بن علی علیه السلام بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت».

چون نامه ی ابن زیاد به ابن سعد رسید گفت:«تصور من این است که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست»عمرسعد متن نامه ی عبیدالله بن زیاد را نزد امام علیه السلام فرستاد.

امام علیه السلام فرمودمن هرگز به این نامه پاسخ نخواهم داد.آیا بالاتر از مرگ سرانجامی خواهد بود؟!خوشا چنین مرگی!».

همچنین در عصرتاسوعا امام قاصدی را نزد عمرسعد روانه ساخت که می خواهم شب هنگام ،در فاصله ی دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشیم.چون شب فرا رسید ابن سعد با بیست نفر از یارانش و امام نیز با بیست نفر از یارانش در محل موعود حضور یافتند.امام به یاران خود دستور داد تا دور شوند  تنها عباس علیه السلام برادرش و علی اکبر علیه السلام فرزندش را نزد خود نگاه داشت.ابن سعد نیز به جز فرزندش «حفص»و غلامش به بقیه دستور داد دور شوند.

ابتدا امام آغاز سخن کرد و فرمود:«وای بر تو ای پسر سعد!آیا از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست هراس نداری؟آیا با من می جنگی در حالی که می دانی من پسر که هستم ؟این گروه را رها کن و باما باش که این موجب نزدیکی تو به خداست».

ابن سعد گفت :«اگر از این گروه جداشوم می ترسم خانه ام را ویران کنند»امام فرمود:«من از مال خودم در حجاز بهتر از آن را به تو می دهم.ابن سعد گفت :«من از جان خانواده ام بیمناکم».امام حسین علیه السلام هنگامی که مشاهده کردابن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد سکوت کردند و پاسخی ندادند واز وی روی برگرداند و در حالی که از جابرمی خواست فرمود:«تورا چه می شود .خداوند به زودی در بسترت جانت را بگیردو تو را در رستاخیز نیامرزد.به خدا سوگند!من امیدوارم که از کندم عراق جز مقدار ناچیزی نخوری ».ابن سعد گستاخانه با استهزاء گفت:«جو عراق مرا کافی است!»


 

  • 5 stars
    نظر از: عابدی
    1395/11/16 @ 10:44:32 ق.ظ

    عابدی [عضو] 

    با سلام و خدا قوت
    سپاس از وبلاگ خوبتون
    ممنون میشم از وبلاگ ما در لینک زیر دیدن کنید
    منتظر نظرات شما دوست عزیز هستیم
    https://kowsarblog.ir/admin.php?ctrl=items&blog=2304&p=329068

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.